یوحنا عشق بابایی و مامانی

پسر خوشگل نازم

1392/11/22 14:19
نویسنده : مامانی
170 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی جونم

الان که دارم برات مینویسم شما خواب هستین خاله سرور شما رو خواب کرد عسلکم

امروزروز 22 بهمن ساعت 13:11 دقیقه من خواستم یه دونه برنج له کرده بدم شما بخوری دستم خورد به لثت شما دندون در آوردیییییییییییی هورا خیلی خوشحال شدمممممم سریع زنگ زدم به بابایی جیگرم

    سلام سلام صد تا سلام       من اومدم با دندونام

       می خوام نشونتون بدم      صاحب مروارید شدم

         یواش یواشو بی صدا      شدم جز کباب خورا

روز 16 بهمن دو قدم چهار دست و پا رفتی و بعدش سینه خیز میری از اون موقع دو قدم میری بقیشو سینه خیز رفتی

الان چهار روز هست همش دست هاتوباز می کنی میگی بغلم کن بغلم بیای دیگه بغل کسیدیگه نمیدی بجز بابایی

من دورت بگردم الهیییییییی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)